حموم رفتن زمان ما

♥●•لبخند عاشقانه•●♥
بــــی تــــــو . . . بهشت بره جهنـــم

حموم رفتن زمان ما :

میرفتیم تو حموم

یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!

اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!

یه عر میزدیم از سوزش،

مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر

بعد با اون صابون زرد گنده ها

که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون

تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!

یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم

که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!

بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو

که انگار داعش به شپشا حمله کرده

بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!

بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!

دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،

فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن

بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،

یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش

بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم،

میگفتن: ببین چه راحت خوابیده


نظرات شما عزیزان:

NIA
ساعت10:25---30 دی 1393
هه هه هه هه هه هه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ یک شنبه 28 دی 1393برچسب:, ساعت 3:55 توسط محمد حسین
solid" height=46 width=147 classid=clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6>

ساخت کد موزيک آنلاين